کد خبر: ۳۱۰۴
۰۱ تير ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

نقش «رضا صابری» در زندگی هنری «زادفر»ها

جعفر زادفر از بازیگران قدیمی‌ نمایش و فیلم‌های کوتاه و بلند در مشهد است. او که از سال1360 وارد این عرصه شده و با بیشتر کارگردان‌ها و هنرمندان قدیمی مشهد کار کرده است، بعد از فوت دوست و هنرمند قدیمی‌اش زنده‌یاد «رضا سعیدی» با صحنه و بازی در فیلم‌ها خداحافظی کرد. اما بذر هنری‌ای که در دل پسرش کاشته بود، باعث شد این مسیر در خانواده‌اش ادامه پیدا کند. مجتبای جوان با راهنمایی‌های پدر توانست تمام سختی‌ها را یک به یک پشت سر بگذارد و با کسب تجربه زیاد، در راه موفقیت قدم بگذارد. حالا دو اتفاق مهم هنری پسر را به پیمودن این مسیر امیدوارتر کرده است.

 مردم دور تا دور ورودی بوستان وکیل‌آباد حلقه زده‌ بودند و نمایش خیابانی «کوله‌بار» اثر زنده‌یاد رضا سعیدی را نگاه می‌کردند. اوایل دهه70 بود و مجتبی آن موقع فقط پنج سال داشت و همراه مادرش به باغ وکیل‌آباد رفته بود. 

خوب به خاطر می‌آورد که چطور مردم را کنار می‌زد تا از لابه‌لای آن‌ها پدرش را در حال نقش‌آفرینی ببیند. عشق و علاقه به نمایش درست از همان موقع در دل مجتبای کوچک شکل گرفت تا بعدها آخرین پسر جعفر زادفر، بازیگر قدیمی تئاتر و سینمای مشهد، به جرگه هنرمندان این شهر بپیوندد.

جعفر زادفر از بازیگران قدیمی‌ نمایش و فیلم‌های کوتاه و بلند در مشهد است. او که از سال1360 وارد این عرصه شده و با بیشتر کارگردان‌ها و هنرمندان قدیمی مشهد کار کرده است، بعد از فوت دوست و هنرمند قدیمی‌اش زنده‌یاد «رضا سعیدی» با صحنه و بازی در فیلم‌ها خداحافظی کرد. اما بذر هنری‌ای که در دل پسرش کاشته بود، باعث شد این مسیر در خانواده‌اش ادامه پیدا کند.

 مجتبای جوان با راهنمایی‌های پدر توانست تمام سختی‌ها را یک به یک پشت سر بگذارد و با کسب تجربه زیاد، در راه موفقیت قدم بگذارد. حالا دو اتفاق مهم هنری پسر را به پیمودن این مسیر امیدوارتر کرده است.

 اولی بازیگری‌اش در نمایش «پشت دیوار قدیمی کشتارگاه» اثر رضا صابری است که اکنون در مجموعه تئاتر شهر اجرا می‌شود و مورد استقبال تماشاچیان قرار گرفته است و دومی بازی در سریال «جیران» به کارگردانی حسن فتحی که این روزها طرف‌داران زیادی دارد. به محله حجاب و منزل جعفر زادفر آمدیم تا ساعتی با این پدر و پسر هنرمند گفت‌وگو کنیم. البته به دلیل بیماری پدر، بخش بیشتر این گفت‌وگو را با مجتبی انجام دادیم.

 

بازیگری صحنه در مشهد و تصویر در تهران

مجتبی متولد سال1371 و بزرگ شده «قلعه آبکوه» است. به این موضوع افتخار می‌کند و می‌گوید: تا ده سالگی آنجا بودیم اما پدر به پول احتیاج داشت و مجبور شد خانه را بفروشد. از آن‌زمان به قاسم‌آباد آمدیم و ساکن این منطقه هستیم. هنوز هم از محدوده قلعه آبکوه خاطرات زیادی دارم و با دوستان هم‌محلی سابقم در ارتباط هستم.

درباره هر کدام از خاطرات کودکی‌اش که حرف می‌زند نقش‌آفرینی‌های پدرش در نمایش‌های مختلف و تمریناتش در خانه را به یاد می‌آورد و این یادآوری او را به وجد می‌آورد. او اجرای نمایش طنز «عبرت» اثر علی آزادنیا را به‌خوبی به یاد دارد و می‌گوید: تمام دیالوگ‌های پدر را حفظ بودم. هر شب همراهش می‌رفتم و نمایش را می‌دیدم.

 حتی یک لحظه هم از صحنه چشم برنمی‌داشتم. کلاس اول دبستان بودم. هر روز عصر بعد از انجام تکالیف یک دور نمایش را برای مادرم اجرا می‌کردم. با رختخواب‌های خانه دکور نمایش را درست می‌کردم و به جای همه شخصیت‌ها خودم می‌ایستادم و دیالوگ می‌گفتم.

 

عشقِ بهروز وثوقی

مجتبی به سینمای قهرمان پرور دهه40 و 50 علاقه زیادی دارد و فیلم‌های آن سال‌ها را بارها دیده و دیالوگ بازیگرهای آن را از حفظ است. پوستر بهروز وثوقی را در اتاقش نصب کرده است و می‌گوید: دوران نوجوانی‌ام با دیدن فیلم‌های بهروز وثوقی سپری شد. اما پدر می‌گفت «تا دیپلم نگیری اجازه نمی‌دهم وارد دنیای بازیگری شوی.» برای همین فقط در جشنواره‌های نمایش دانش‌آموزی شرکت می‌کردم. دانش‌آموز سر به هوایی بودم و بیشتر مواقع سر کلاس‌ها حاضر نمی‌شدم و دنبال بهانه برای تمرین نمایش بودم.

او خاطره‌ای هم از کلاس اول راهنمایی دارد. دیالوگ فیلم قیصر را از حفظ برای معلمش می‌خواند و نمره قبولی آن سال را می‌گیرد. می‌گوید: معلم ریاضی آن سال هر جلسه می‌گفت که در ریاضی ضعیف هستم و این درس را قبول نمی‌شوم. هربار که این را می‌گفت ناراحت می‌شدم. یک روز از من پرسید می‌خواهی در آینده چه شغلی داشته باشی؟ گفتم: می‌خواهم بازیگر شوم. 

تعجب کرد و گفت: مگر تمرین داری، گفتم بله هر سال نمایش‌های تئاتر فجر مدرسه را من اجرا می‌کنم. این را که گفتم ذوق کرد و گفت: من هم علاقه زیادی به سینما دارم. به او گفتم: من نقش بهروز وثوقی را در فیلم «قیصر» ازبَرم. گفت: اگر بتوانی خوب اجرا کنی در این درس قبول می‌شوی. من هم بدون کم و کاست سکانسی از نقش بهروز وثوقی را اجرا کردم و نمره ریاضی آن سال را گرفتم.

 

«برای بیداری» نخستین اجرا بود

مجتبی دیپلمش را از هنرستان هنرهای زیبا مشهد در رشته بازیگری می‌گیرد و بعد از آن به جای ادامه تحصیل به‌طور عملی این هنر را دنبال می‌کند. از سال1388 با نمایش «برای بیداری» خودش را به هنرمندان تئاتر مشهد معرفی می‌کند. نمایش در بوستان ملت به کارگردانی سعید شکیبا اجرا می‌شود و نقش اصلی را به مجتبی می‌سپارند. خودش می‌گوید: این نمایش به سفارش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هر شب در ماه رمضان و در فضای باز بوستان اجرا می‌شد.

سال89 با تئاتر خیابانی «بوی بهار» به کارگردانی عباس رثایی کار خود را ادامه می‌دهد و به مرور با هنرمندان و کارگردانان تئاتر مشهد آشنا می‌شود. مجتبی مسیر طولانی را برای رسیدن به این سطح از بازی پشت سر گذاشته است. به مجتمع امام رضا(ع) می‌رود و خودش را به انجمن تئاتر مشهد معرفی می‌کند. می‌گوید: برای رسیدن به علاقه‌ام دست از هیچ تلاشی برنداشتم.

 بزرگ‌ترهای تئاتر مشهد معتقد بودند باید خاک صحنه خورد تا بتوان برای بازی در نقش‌های مختلف آماده شد. با اینکه پسر جعفر زادفر بودم و قدیمی‌ها پدرم را می‌شناختند، من هم خاک صحنه خوردم. در بخش‌های مختلف فعال بودم. تدارکات، اجرای دکور، مدیر صحنه و دستیار کارگردانی را تجربه کردم و تجربه زیادی دارم. اما نسل جدید این تجربیات را با پول به دست می‌آورند و برای خودشان اعتبار جمع می‌کنند و هنوز بازیگر نشده کارگردان می‌شوند.

 

از استاد صابری درس‌های زیادی آموختم

سال91 عازم سربازی می‌شود. اما دلش هنوز با بازیگری و رفتن روی صحنه است. تعدادی کتاب نمایشنامه با خود به زابل می‌برد و در مسیر رفت و آمد آن‌ها را می‌خواند. 13ماه مانده به پایان سربازی دهمین جشنواره نمایشنامه‌خوانی در مشهد اجرا می‌شود و مجتبی به پیشنهاد یکی از دوستانش با نمایش «نهر فیروزآباد» نوشته «محمد رحمانیان» در این جشنواره شرکت می‌کند. در بازخوانی نهایی از بین 68اثر به جشنواره راه پیدا می‌کند.

 همان سال خبرگزاری تسنیم از او به عنوان جوان‌ترین کارگردان این جشنواره یاد می‌کند. این اثر برای موسیقی جایزه دریافت می‌کند. روند موفقیت‌های مجتبی ادامه پیدا می‌کند. سال94 در نمایش «حقایق شیفت شب و حقایق شیفت روز» به کارگردانی رضا حسینی نقش اصلی نمایش را روی صحنه سالن اصلی تئاتر شهر در مجتمع امام رضا(ع) اجرا می‌کند. این اثر به جشنواره بین‌المللی کودک و نوجوان همدان راه پیدا می‌کند و مجتبی زادفر نامزد بازیگری می‌شود. 

نویسنده این اثر رضا صابری بوده است. سال94 در جشنواره دانشجویی «نیمکت» برای بازی در نمایش «خیال خطوط موازی» جایزه بازیگری دریافت می‌کند. از بیست‌وچهارسالگی به‌دنبال آرزوی دیرینه‌اش یعنی بازیگری در فیلم‌های سینمایی می‌رود و راهی تهران می‌شود تا آنجا کار را دنبال کند. اما مدتی بعد چون آشنایی ندارد و راه به جایی نمی‌برد به مشهد برمی‌گردد و در نمایش «شنا در آتش» اثر رضا صابری حضور پیدا می‌کند.

 تا اینکه او سال98 تصمیم گرفت نمایش«پشت دیوار قدیمی کشتارگاه» را به روی صحنه ببرد. تمرینات شروع شد اما مصادف شد با شیوع کرونا و تمرینات و اجراها تعطیل شدند.در نمایش «پشت دیوار قدیمی کشتارگاه» او نقش معتادی را بازی می‌کند که عشق بهروز وثوقی است. این نقش رؤیای اوست و کارگردان هم می‌فهمد و نقش را به او می‌سپارد.

 سال1400 این نمایش به کارگردانی رضا صابری در بخش غیررقابتی چهلمین دوره جشنواره تئاتر فجر و در سالن مولوی به روی صحنه می‌رود. مجتبی می‌گوید: استاد صابری تجربه زیادی در هنر نمایش دارند و یکی از شناخته‌شده‌ترین هنرمندان این رشته هستند.

 

اولین تجربه کارگردانی با «آپاندیس»

علاقه اصلی‌اش بازیگری است اما گاهی سراغ نوشتن و کارگردانی هم می‌رود. نمایش «آپاندیس» یکی از این آثار به نویسندگی و کارگردانی خودش است که آخر سال1400 به روی صحنه رفت. خودش درباره نحوه شکل‌گیری ایده نمایش می‌گوید: ایده این داستان از یک خاطره قدیمی به ذهنم آمد و با افزودن عناصر داستانی و بار دراماتیک تبدیل به یک نمایشنامه شد.

 این نمایش اولین اثرم به عنوان کارگردان است. پیش از این اثر به عنوان دستیار کارگردان و بازیگر در عرصه نمایش فعال بوده‌ام.
صحبت پایانی او درباره دغدغه‌هایش است. مجتبی از مسئولان می‌خواهد که به مجموعه تئاتر شهر بهای بیشتری بدهند و این هنر را بهتر ببینند.

 

عصر طلایی کار با صابری

جعفر زادفر به جمع ما اضافه می‌شود. او متولد 1332 و کارمند بازنشسته دانشگاه علوم پزشکی مشهد است. از سال1360 فعالیت خود را به‌طور حرفه‌ای در تئاتر آغاز می‌کند. همانند پسرش آشنایی با رضا‌ صابری را نقطه عطف زندگی هنری خود می‌داند. می‌گوید: سال68 با رضا صابری آشنا شدم. آن نمایش پنجاه بازیگر و دکور سنگینی داشت. 

نمایش بعدی صابری «شنا در آتش» بود و دوباره از من دعوت کرد. آن نمایش جایزه‌های زیادی گرفت. آن سال‌ها هنرمندان حرفه‌ای مثل آقای طهمورث «معرکه در معرکه» را در جشنواره تئاتر فجر روی صحنه برده بودند، اما باز هم این «شنا در آتش» بود که جایزه کارگردانی، نویسندگی و بازیگری را در جشنواره فجر دریافت کرد.

 آن‌زمان مشهد سالن مناسبی نداشت و این کار هم به‌دلیل دکور سنگین اجرا نشد.جعفرآقا بعدها نمایش‌های دیگری با کارگردانان دیگر کار می‌کند و سپس وارد کارهای سینمایی می‌شود اما از سال82 به علت بیماری و مشکلات کاری دچار سکته قلبی می‌شود و نمی‌تواند بازیگری‌اش را ادامه دهد.

 

در نقش آبدارچی خاصه ناصرالدین شاه

سراغ نقش‌آفرینی او در سریال جیران می‌روم. سریال جیران نقطه عطف بازیگری او در تصویر است و می‌تواند آغاز فصل پرافتخاری باشد. خودش می‌گوید: خرداد سال1399 بود که در خبرگزاری ها خبر شروع پیش‌تولید «جیران» را دیدم. از آنجا که به کارهای حسن فتحی علاقه قلبی دارم، پیگیر شدم تا برای بازی در این مجموعه آزمون بدهم.

 در نهایت با حمایت‌های استادم آقای صابری توانستم برای سریال «جیران» آزمون بازیگری بدهم. در این سریال نقش آبدارچی خاصه ناصرالدین شاه را ایفا  می‌کنم، اما با توجه به قراردادی که امضا کرده‌ام توضیح زیادی نمی توانم درباره شخصیتم در فیلم ارائه کنم.

او کمی درباره فضای ضبط سریال صحبت می‌کند و می‌گوید: یک روز سر ضبط بودن با حسن فتحی به اندازه حضور در یک دوره دانشگاه باارزش است.

بازی در سریال جیران تنها اثر تصویری او نبوده و پیش از این در سریال «سرزده» به کارگردانی «بهادر اسدی» هم بازی کرده است. در فیلم کوتاه زیادی نیز نقش‌آفرینی کرده است. یکی از آن‌ها فیلم صد ثانیه «نگاه» اثر علی عدالتی است که سال96 با تک بازیگری او ساخته می‌شود.

 

راه‌ بازیگری سینما بسیار سخت است

از تجربه کار با آقای فتحی خوشحال است و می‌گوید: پشت صحنه حضور داشتم و از بازی بازیگرها و نکاتی که آقای فتحی می‌گفتند بسیار آموختم. جلسه اول آفیشم دقیقا مصادف شد با 18اسفند سال99 که روز تولدم بود. آنجا با فضایی فوق حرفه‌ای روبه‌رو شدم. باوجود آمادگی‌ای که از روزهای قبل داشتم، استرس پیدا کردم.

 زمان بازی آقای فتحی راهنمایی‌های زیادی به من کرد تا استرسم را کنترل کنم. او ذهن بازیگرها را می‌خواند و درک می‌کند که بازیگر در چه حس و حالی است. با یک راهنمایی او راهمان را پیدا می‌کردیم. مثلا در سکانسی از عوامل خواست صندلی بیاورند تا یکی از بازیگران پیش‌کسوت سرپا نماند و خسته نشود.

 دلتنگ هستم و امیدوارم بتوانم یک‌بار دیگر در آثارش بازی کنم. خیلی سخت می‌توان به سینمای تهران وارد شد و اگر آقای صابری نبود قطعا جایی برای حضور در این سریال پیدا نمی‌کردم.«جیران» آغاز اتفاقات خوب است و سریال «عالیجنابِ» اثر « عادل تبریزی» کار بعدی او در حوزه تصویر است.

 

خداحافظی از صحنه

جعفرآقا بعدها نمایش‌های دیگری با کارگردانان دیگر کار می‌کند و سپس وارد کارهای سینمایی می‌شود اما از سال82 به علت بیماری و مشکلات کاری دچار سکته قلبی می‌شود و نمی‌تواند بازیگری‌اش را ادامه دهد. البته مرگ ناگهانی زنده‌یاد رضا سعیدی هم در روند کارهای هنری او تأثیر زیادی دارد. جعفرآقا خسته است و مجتبی درباره شرایط حال حاضر پدرش می‌گوید: زنده‌یاد رضا سعیدی یکی از کارگردان‌های دیگری است که پدرم سال‌ها با او همکاری داشت.

 مرگ ناگهانی این کارگردان ضربه روحی بزرگی به پدر وارد کرد. رضا سعیدی یکی از بهترین دوستان و همراهانش بود. فوت ایشان باعث افسردگی پدر شد و حالا، هم از سینما و هم از نمایش فاصله گرفته است. همیشه این نگرانی را دارد که دیالوگ‌ها را فراموش کند. همین باعث شد تا با صحنه خداحافظی کند. همیشه من را تشویق می‌کند و برای دیدن تمام کار‌هایم آمده است. 

روز اول اجرای نمایش «پشت دیوار قدیمی کشتارگاه» حضور داشت و بعد از اجرا گریه کرد و من را بغل گرفت و گفت: «من را به خاطرات گذشته بردی به فیلم‌های گوزن‌ها و قیصر. فکر نمی‌کردم آن‌قدر پیشرفت کنی که روی مخاطب تأثیر بگذاری.» علاقه امروز من به صحنه نمایش و بازی در فیلم‌های سینمایی به‌خاطر وجود پدر است و قدردان تمام حمایت‌ها و زحمات او هستم.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44